گاه شمار
  Saturday, November 25, 2006
 
اعضای تشخیص منزلت ماله


مدیر مجهول

صمد طاهری


امین آبادی ها

رضا طایفی
علی مرسلی
سیدمهدی المدرسی
 

دژبان

بهرام کوهستانی
 
 

5-10=-5 فرمان

1- آثار خود را هشتم و بیست و ششم هرماه حتما به ما برسانید.

2- ویرایش و اصلاح آثار ارتباطی به ما ندارد و در صورت عدم ویرایش آن موظفید مجددا خودتان اصلاح کنید.

3- سوء استفاده و احیانا استفاده از مطالب با ذکر ماخذ دقیق هیچ منع قانونی ندارد.

4- در صورت تمایل به همکاری با گروه ما به صفحه « مثلث برمودا » مراجعه کنید.

5- برای رفع ابهام نسبت به اعضاء، روی عکس آنها کلیک کنید.

 
 

به وبلاگ گروهی ماله (جمع دنشجویان طنز پرداز کشور)خوش آمدید


جستاردر دهخدا

واژه طنز در لغت نامه دهخدا همچون دیگر واژه ها به چند معنی آمده است که هر کدام از کتاب و نوشته کهنی برداشت شده.از جمله معناهای فسوس داشتن،فسوس کردن،افسوس داشتن و افسوس کردن که فسوس در همین واژه نامه به خندیدن و مسخره کردن برگردان شده است و افسوس نیز علاوه بر دریغ و حسرت به بازی،ظرافت،سخر و لاغ نیز معنا شده است. عیب کردن،لقب کردن و سخریه نیز از گروه معناهای کهن طنز در ادب پارسی است که همگی بیشتر معنی بر کسی خندیدن و مسخره کردن را می رسانند.

سالها جستم ندیدم زاو نشان/ جز که طنز و تسخر این سرخوشان(مولوی)

غهغه زد آن جهود سنگدل/ از سر افسوس و طنز و غش و غل(مولوی)

زبون تر از مه سی روزه ام مهی سی روز/ مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا(خاقانی)

همچنین گاهی طنز و طنازی به جای ناز کردن نیز به کار می رود چنانکه برای "طنز کنان"، ناز کنان و در حال ناز و کرشمه آورده شده.

گه گه آید بر ِ من طنزکنان آن رعنا /همچو خورشید که با سایه درآید به طرب (سنائی)

اما سخن به رموز گفتن و طعنه دو برداشتی از طنز هستند که با خواسته امروزی از طنز همخوانی دارند و از سه معنی (طعنه زدن،عیبجویی و تمسخر کردن) که برای طنز کردن در این واژه نامه آمده امروز تنها "طعنه زدن" پذیرفته شده می باشد.

عقلم به طنز گفت که انظر الی الابل/ کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی ست (سلمان ساوجی)

همانگونه که می بینید خواستگاه واژه طنز از خندیدن وعیب جویی و مسخره کردن می آید.که امروز به نوشته ها و کارهای انتقادی که وظیفه کنایه تیز بینانه را به شرط شوخی بر عهده دارند ،چنین می گویند.و به کارها و نوشته هایی که تنها درآن خنداندن یا مسخره کردن خواست باشد هزل می گویند چنانکه در واژه نامه دهخدا آمده،هزل به معنی سخن بیهوده و لاغ می باشد.(البته به لاغر گردیدن نیز آورده شده که خواسته ما نیست). خود دهخدا نیز یادداشت کرده است که :"آن است که از لفظ معنای آن اراده نشود،نه معنای حقیقی و نه معنای مجازی،و آن ضد جد است. در اصطلاح اهل ادب شعری است که در ان کسی را ذم گویند،یا بدو نسبت های ناروا دهند،یا سخنی است که در آن مضامین خلاف ادب و اخلاق آید."

مکن فحش و دروغ و هزل پیشه/ مزن بر پای خود زنهار تیشه (ناصر خسرو)

بس کن این هزل چیست خاقانی/ که ز هزل آفت روان بینی (خاقانی)

گوش سر بر بند از هزل و دروغ/ تا ببینی شهر جان را با فروغ (مولوی)

به مزاحت نگفتم این گفتار / هزل بگذار و جد از او بردار (سعدی)

هر جدی هزل است پیش جاهلان / هزل ها جد است پیش عاقلان (مولوی)

چنین است که هزل گو به بیهوده گو و یاوه داری آورده شده است و امروز سخن و نوشته و نمایشهای خنده دار اما بی بار و پیام که نیشی به کسی نمی زند هزل خوانده می شود.

همچنین هجو نیز نزدیکی معنایی بسیاری با هزل دارد با این تفاوت که هزل به جز عیب کردن و بیهوده گویی معنی نکوهیدن،بدگویی و دشنام دادن و شتم را نیز با خود دارد.که به شعر دارای دشنام و بدگویی به کسی هجو گفته می شود.به یادداشت خود دهخدا "هجا" و "بد گفتن" برای هجو آمده است.

مادحت گر هجو گوید بر ملا / روزها سوزد دلت زآن سوزها (مولوی)

در همه دیوان من دو هجو نیایی / در همه گلزار خلد خار نیابی (خاقانی)

ت دسته دار


 
1:01 PM 

|

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------